آموزش شخصیت پردازی در نمایشنامه
در دل هر نمایشنامه موفق، شخصیتهایی زنده، باورپذیر و چندوجهی حضور دارند که داستان را پیش میبرند و احساسات مخاطب را درگیر میکنند. شخصیت پردازی در نویسندگی، نهتنها یکی از ارکان اصلی درام است، بلکه نقشی تعیینکننده در ماندگاری و تأثیرگذاری اثر دارد. بدون شخصیتهایی قوی و جذاب، حتی قویترین پیرنگها نیز نمیتوانند مخاطب را با خود همراه کنند.
در نمایشنامه، برخلاف دیگر قالبهای روایی، تمام اطلاعات از طریق کنش و گفتوگو منتقل میشود. به همین دلیل، نویسنده باید مهارت بالایی در خلق شخصیتهایی داشته باشد که از طریق رفتار، دیالوگ و تعامل با دیگران، عمق و هویت پیدا میکنند.
شخصیتپردازی در نمایشنامه چیست؟
شخصیتپردازی در نمایشنامه به فرآیند خلق، توسعه و نمایش شخصیتهایی اطلاق میشود که از طریق گفتوگو، کنش و واکنش، هویت و عمق پیدا میکنند. برخلاف رمان که در آن نویسنده میتواند به ذهن شخصیتها وارد شود، در نمایشنامه این شخصیتها باید از طریق رفتار و گفتار خودشان در صحنه شناخته شوند. یک شخصیت نمایشنامهای باید دارای گذشته، انگیزه، هدف، نقاط ضعف و ویژگیهای رفتاری منحصربهفرد باشد تا مخاطب بتواند با او همذاتپنداری کند یا نسبت به او واکنشی احساسی داشته باشد.
نقل قول ترجمهشده از کتاب The Art of Dramatic Writing اثر لاجوس اگری:
شخصیت، کسی نیست که فقط کاری انجام میدهد؛ او کسی است که بر اساس خواستهای درونی، در برابر تضاد واکنش نشان میدهد. شخصیت واقعی، زمانی خودش را نشان میدهد که تحت فشار قرار گیرد.
آموزش شخصیت پردازی در نمایشنامه قدم به قدم
شخصیتپردازی در نمایشنامه هنری است که در آن، شخصیتها نه از طریق توصیف مستقیم، بلکه از راه کنش، دیالوگ و تعاملات نمایشی شکل میگیرند. برخلاف رمان که نویسنده میتواند افکار و احساسات درونی شخصیت را توصیف کند، در نمایشنامه تنها چیزی که مخاطب میبیند و میشنود، رفتار و گفتوگوی شخصیتهاست. بنابراین، نمایشنامهنویس باید بتواند با جزئینگری بالا و تکنیکهای پیشرفته، شخصیتهایی بسازد که در ذهن مخاطب ماندگار شوند. گامهای آموزش تخصصی شخصیتپردازی در نمایشنامه عبارتند از:
گام اول: تعیین هدف و انگیزه شخصیت
هدف (Objective) و انگیزه (Motivation) پایهی شکلگیری شخصیتاند. هدف آن چیزیست که شخصیت میخواهد به آن برسد، و انگیزه، دلیلی است که او را به سمت آن هدف سوق میدهد.
اگر ندانید شخصیتتان چه میخواهد و چرا میخواهد، او در صحنه بلاتکلیف خواهد بود و تصمیماتش بیاساس به نظر میرسد.
مثالها:
- در نمایشنامه هملت، هملت میخواهد انتقام پدرش را بگیرد (هدف) چون باور دارد که عدالت خدشهدار شده (انگیزه).
- در مرگ فروشنده آرتور میلر، ویلی لومن میخواهد موفق باشد و مورد احترام واقع شود (هدف)، چون عمیقاً از شکست و بیارزشی میترسد (انگیزه).
گام دوم: طراحی پیشزمینه (Backstory)
هر شخصیت باید گذشتهای داشته باشد که باورپذیری او را تقویت کند و اعمالش را توجیه نماید.
چه چیزهایی باید در پیشزمینه طراحی شود؟
- محل تولد، طبقه اجتماعی، تحصیلات
- رویدادهای تأثیرگذار کودکی یا گذشته
- تجربیات عاطفی، شکستها، باورهای اصلی
مثالها:
- «نورا» در خانه عروسک ایبسن، زنی است که از کودکی وابسته به پدر و سپس شوهرش بوده. همین گذشته باعث میشود تا در نهایت به دنبال استقلال برود.
- شخصیت «جِی» در The Great Gatsby نمایشنامهنویسیشده، گذشتهای پر از فقر و جاهطلبی دارد که هویت اجتماعی جدیدش را معنا میدهد.
گام سوم: ساختار روانی شخصیت (Conflict + Trait Design)
شخصیت خوب، مجموعهای از ویژگیهای درونی متضاد است. او باید درونیات متناقض داشته باشد که باعث بروز تضاد در رفتار شود.
باید به این سؤالات پاسخ دهید:
- شخصیت از چه چیز میترسد؟
- چه چیزی برای او خط قرمز است؟
- در چه شرایطی از خود بیخود میشود؟
مثالها:
- شخصیت «دکتر جکیل» که تضاد درونیاش با شخصیت «مستر هاید» بهوضوح نمایان میشود، نمادی از درگیریهای اخلاقی پنهان است.
- در هدا گابلر، شخصیت اصلی در عین اینکه میخواهد آزاد باشد، اسیر هنجارهای اجتماعیست که خودش پذیرفته.
گام چهارم: صداسازی و لحن دیالوگ
در نمایشنامه، صدا و لحن شخصیتها مهمترین ابزار معرفی آنها هستند. هر شخصیت باید لحن خاص خود را داشته باشد.
نکات کلیدی:
- دایره واژگان مخصوص خودش را داشته باشد.
- سرعت گفتار، طرز بیان، مکثها، تکرارها
- لحن باید منعکسکننده وضعیت روانی، اجتماعی و فرهنگی او باشد.
مثالها:
- شخصیت «استنلی» در A Streetcar Named Desire از واژگان عامیانه، جملات کوتاه و پرخاشگرانه استفاده میکند که شخصیت زمخت و پرخاشگرش را نشان میدهد.
- «بلانش» در همان نمایشنامه، با زبان شاعرانه، لطیف و پیچیدهاش نشان میدهد که در دنیای خیالی و حساس خودش زندگی میکند.
گام پنجم: روابط بینفردی و تعاملات نمایشی
هیچ شخصیتی در خلأ شکل نمیگیرد. نوع برخورد او با دیگران، شخصیتش را شکل میدهد.
راهکار:
- بررسی روابط کلیدی: عشق، نفرت، رقابت، دوستی
- نحوهی واکنش به قدرت، تحقیر، مسئولیت و شکست
مثالها:
- در هملت، رابطه پیچیده هملت با مادرش، عامل مهمی در تصمیماتش است.
- در بیلی باد، تعامل شخصیت با کاپیتان و خدمه کشتی تنشهای درونی او را آشکار میسازد.
گام ششم: قوس تحول شخصیت (Character Arc)
شخصیت موفق، در طول نمایشنامه تغییر میکند؛ یا رشد میکند، یا سقوط میکند.
انواع قوس:
- تحول مثبت: شخصیت از ناآگاهی به آگاهی میرسد (مثل Nora در خانه عروسک)
- تحول منفی: شخصیت دچار فروپاشی میشود (مثل ویلی لومن در مرگ فروشنده)
نکات مهم:
- این تحول باید از درون و باورهای شخصیت نشأت بگیرد.
- تحول نباید ناگهانی و غیرمنطقی باشد.
گام هفتم: آزمون شخصیت در بحران
شخصیت زمانی نمایان میشود که در موقعیت بحرانی قرار گیرد و مجبور به انتخاب شود.
راهکار:
- در نقطه اوج نمایش، شخصیت را در موقعیتی قرار دهید که بین دو انتخاب دشوار قرار بگیرد.
- انتخابی که او میکند، تعیینکننده هویت واقعی اوست.
مثالها:
- در شاه لیر، زمانی که پادشاه همه چیز را از دست میدهد، ماهیت او بهدرستی آشکار میشود.
- در هدا گابلر، تصمیم شخصیت در پایان نمایش، تضاد بین خواستهها و باورهای او را عیان میسازد.
انواع شخصیت در نمایشنامه ها
در هر نمایشنامه، شخصیتها ستونهای اصلی داستان هستند. این شخصیتها با نقشهای متفاوت و ویژگیهای متنوع وارد صحنه میشوند و هویت، تنش و معنا به داستان میبخشند. شناخت دقیق انواع شخصیتها به نویسنده کمک میکند تا ساختار نمایش را متعادل نگه دارد، کشمکش ایجاد کند و در نهایت، پیام اثر را به بهترین شکل منتقل کند.
شخصیتها در نمایشنامهها معمولاً بر اساس نقش در پیرنگ، عمق شخصیتی و کارکرد نمایشی طبقهبندی میشوند. در ادامه جدولی کاربردی از انواع شخصیتها با تعریف تخصصی هرکدام ارائه شده است. در ادامه انواع شخصیتها در نمایشنامه ها را معرفی می کنیم.
نوع شخصیت | توضیح |
---|---|
شخصیت اصلی (Protagonist) | شخصیت مرکزی نمایشنامه که داستان حول او شکل میگیرد. او هدفی دارد و با موانع متعددی مواجه میشود. مخاطب بیشترین همذاتپنداری را با او دارد. مثال: هملت در هملت |
شخصیت مخالف یا آنتاگونیست (Antagonist) | شخصیتی که در برابر هدف شخصیت اصلی ایستادگی میکند. لزوماً شخصیت منفی نیست، بلکه نماینده مانع یا تضاد اصلی داستان است. مثال: کلادیوس در هملت |
شخصیت مکمل (Supporting Character) | شخصیتهایی که با تعاملشان با شخصیت اصلی، او را تقویت، راهنمایی یا چالش میدهند. نقش کلیدی در پیشبرد روایت دارند. مثال: هوراشیو در هملت |
شخصیت تیپ یا قالبی (Stereotypical Character) | شخصیتهایی که بر پایه کلیشهها ساخته شدهاند و پیچیدگی خاصی ندارند. معمولاً برای اهداف نمادین یا طنز استفاده میشوند. مثال: دلقک نمایشهای شکسپیر |
شخصیت داینامیک (Dynamic Character) | شخصیتی که در طول نمایش تغییر میکند، رشد یا سقوط دارد و از تجربیاتش تأثیر میپذیرد. این تحول یکی از اصول شخصیتپردازی قوی است. مثال: نورا در خانه عروسک |
شخصیت استاتیک (Static Character) | شخصیتی که در طول داستان تغییر نمیکند و دیدگاه یا ویژگیهایش ثابت میماند. حضور او معمولاً برای تثبیت یک ایده یا تضاد با شخصیت داینامیک است. مثال: توروالد در خانه عروسک |
شخصیت نمادین (Symbolic Character) | این شخصیت نماینده یک مفهوم، ایدئولوژی یا وضعیت اجتماعی است. او بیشتر برای بیان پیام زیرمتنی نمایش طراحی میشود. مثال: بیلی باد در نمایشنامهای به همین نام |
شخصیت محدود یا گذری (Walk-on / Minor Character) | شخصیتهایی با حضور کوتاه که برای ایجاد موقعیت خاص، چرخش در داستان یا انتقال اطلاعات ظاهر میشوند. نقششان کم اما هدفمند است. مثال: پیامرسان در تراژدیهای یونانی |
درک دقیق از انواع شخصیتها در نمایشنامه به نویسنده کمک میکند تا ساختار درام را غنی، متعادل و هدفمند طراحی کند. هر شخصیت، چه اصلی و چه فرعی، باید هدف، نقش و کارکرد نمایشی مشخصی داشته باشد.
گونه شخصیت ها را از طریق دیالوگ معرفی کنیم؟
دیالوگ در نمایشنامه، مهمترین ابزار معرفی و پردازش شخصیتهاست. برخلاف رمان که نویسنده میتواند افکار و احساسات شخصیت را توصیف کند، در نمایشنامه تنها چیزی که مخاطب میشنود و میبیند، گفتوگوها و کنشهاست. از همین رو، دیالوگ باید نهتنها پیشبرنده داستان باشد، بلکه لایههای شخصیتی را نیز آشکار کند. شخصیتها از طریق انتخاب واژگان، لحن، ریتم گفتار، و حتی سکوتهایشان به مخاطب معرفی میشوند.
راههای معرفی شخصیت از طریق دیالوگ
- واژگان و سطح زبان: نوع کلمات و اصطلاحاتی که شخصیت به کار میبرد، نشاندهنده جایگاه اجتماعی، سطح تحصیلات و جهانبینی اوست.
مثال: شخصیت کارگر عامی از واژگان ساده و اصطلاحات محاورهای استفاده میکند، در حالی که یک سیاستمدار زبان رسمی و متکلف دارد. - ریتم و آهنگ گفتار: مکثهای طولانی، جملات کوتاه یا پر از تکرار میتواند اضطراب، هیجان یا اعتمادبهنفس شخصیت را نشان دهد.
مثال: شخصیت عصبی معمولاً جملات کوتاه و بریدهبریده میگوید. - لحن و طرز بیان: لحن میتواند خشن، شاعرانه، طنزآمیز یا جدی باشد و این تفاوت، ابعاد روانی شخصیت را روشن میکند.
مثال: «بلانش» در A Streetcar Named Desire با زبانی شاعرانه و پر استعاره، شخصیت رویایی و شکنندهاش را آشکار میسازد. - دیالوگ غیرمستقیم (Subtext): آنچه شخصیت میگوید همیشه معنای مستقیم ندارد؛ لایه پنهانی که زیر کلمات نهفته است، شخصیت واقعی را آشکار میکند.
مثال: فردی که میگوید «من خوبم» در حالی که با مکث و لحن شکسته بیان میکند، نشان میدهد که در واقع خوب نیست. - تضاد در دیالوگها: وقتی شخصیتها در برخورد با دیگران زبان و لحن متفاوتی دارند، تضادشان بیشتر آشکار میشود. این تضاد راهی عالی برای معرفی تفاوتهای شخصیتی است.
- استفاده از سکوت و مکث: گاهی چیزی که شخصیت نمیگوید، بیشتر از کلماتی که بر زبان میآورد، او را معرفی میکند. سکوت میتواند نشانه ضعف، ترس یا حتی قدرت باشد.
دیالوگ در نمایشنامه ابزاری دووجهی است: هم داستان را پیش میبرد و هم لایههای پنهان شخصیت را آشکار میکند. با انتخاب هوشمندانه واژگان، لحن، ریتم و حتی سکوت، میتوان شخصیتها را بهگونهای معرفی کرد که مخاطب بدون نیاز به توضیح مستقیم، آنها را بشناسد. نویسنده باید دیالوگ را همچون یک «آینه روانی» ببیند که بازتابدهنده ذهن، احساس و جهانبینی شخصیت است.
دیدگاهتان را بنویسید