آموزش گفت و گو نویسی

آموزش گفت و گو نویسی + تمرین هایی برای تقویت گفت و گو نویسی

در داستان‌نویسی، گفت‌وگوها نقشی کلیدی در جان‌بخشی به شخصیت‌ها و پیشبرد روایت دارند. نوشتن یک دیالوگ خوب، چیزی فراتر از نوشتن جملاتی بین دو شخصیت است. هر جمله‌ای که گفته می‌شود، باید معنا داشته باشد، شخصیت‌سازی کند و در عین حال طبیعی و واقعی به نظر برسد. بسیاری از نویسندگان تازه‌کار یا حتی باتجربه، با چالش‌هایی مانند مصنوعی بودن دیالوگ‌ها، شباهت بیش از حد میان لحن شخصیت‌ها یا استفاده‌ی افراطی از گفت‌وگو برای توضیح مستقیم داستان روبه‌رو هستند.

در آموزش نویسندگی رمان، آموزش گفت و گو نویسی یکی از اصول مهم در این زمینه محاسبه می شود.

آموزش تکنیک های گفت و گو نویسی

در ادامه به آموزش تکنیک های گفت و گو نویسی می پردازیم.

آموزش تکنیک های گفت و گو نویسی

شناخت دقیق شخصیت‌ها

پیش از نوشتن هر دیالوگ، باید شخصیت‌ها را کامل بشناسی. شخصیت‌ها واقعی نیستند اما باید واقعی به‌نظر برسند. سن، جنسیت، تحصیلات، شغل، سطح اجتماعی، تجربه‌های گذشته و حتی محل زندگی، روی نحوه‌ی حرف زدن شخصیت تأثیر می‌گذارند. وقتی شخصیت را خوب بشناسی، دیالوگش هم باورپذیر می‌شود.

مثال:
اگر شخصیت تو یک نوجوان ۱۷ ساله‌ی تهرانی است که به موسیقی رپ علاقه دارد، دیالوگش می‌تواند این‌طور باشد:
«داداش این ترک جدید عرفانو شنیدی؟ داره می‌ترکونه!»
ولی اگه همون موضوع رو یک معلم ادبیات بگه، میشه:
«موسیقی جدید این روزها جذاب شده، اما کاش کمی روی شعر هم کار می‌کردن.»

مشخص بودن هدف هر دیالوگ

هیچ دیالوگی نباید بی‌هدف در داستان قرار بگیره. هر جمله‌ای که شخصیت‌ها می‌گن باید یکی از این کارها رو بکنه: پیشبرد داستان، افشای اطلاعات، شخصیت‌پردازی، یا ایجاد تنش. اگر هدف دیالوگ مشخص نباشه، فقط وقت خواننده رو تلف می‌کنه.

مثال:
در صحنه‌ای که شخصیت می‌خواد عشق خودش رو به کسی ابراز کنه:
«من از وقتی تو رو دیدم، دیگه هیچ‌چی مثل قبل نبود… حتی صدای بارونم برام فرق کرده.»
این دیالوگ هم احساس شخصیت رو نشون می‌ده، هم داستان رو به جلو می‌بره.

استفاده از لحن متفاوت برای هر شخصیت

شخصیت‌های مختلف نباید مثل هم حرف بزنند. لحن هر شخصیت باید بازتابی از ویژگی‌های فردی او باشد. تفاوت در لحن باعث می‌شه شخصیت‌ها از هم تمایز پیدا کنند و برای خواننده قابل تشخیص باشند، حتی بدون اینکه اسم‌شون رو ببینه.

مثال:
دو شخصیت در یک موقعیت استرس‌زا:

  • یک افسر پلیس: «ساکت باش! صبر کن ببینم اون صدا از کجا اومد.»

  • یک نوجوان ترسو: «چی بود اون؟ صدای گلوله بود؟ وای وای وای ما مُردیم!»

پرهیز از زیاده‌گویی و دیالوگ‌های طولانی

در زندگی واقعی، آدم‌ها زیاد توضیح نمی‌دن. بیشتر مواقع، حرف‌ها کوتاه و به‌جا هستن. دیالوگ‌های طولانی باعث می‌شن متن سنگین و خسته‌کننده بشه. مخاطب امروز، دیالوگ‌های طبیعی، تند و ریتم‌دار رو می‌پسنده.
بهتره یک دیالوگ بلند رو به چند جمله‌ی کوتاه و طبیعی تقسیم کنی.

مثال (ضعیف):
من امروز خیلی ناراحتم چون سر کلاس وقتی داشتم حرف می‌زدم، معلم جلوی همه‌ی بچه‌ها من رو مسخره کرد و باعث شد حس بدی داشته باشم.
مثال (قوی):
امروز خراب شد. معلم جلوی همه‌مون گفت: خفه شو! اصلاً حال خوبی ندارم.

استفاده از زیرمتن (Subtext)

زیرمتن یعنی شخصیت چیزی می‌گه ولی منظور دیگه‌ای داره. دیالوگ خوب همیشه مستقیم و واضح نیست. زیرمتن باعث می‌شه دیالوگ‌ عمیق‌تر، چندلایه‌تر و جذاب‌تر بشه. خواننده با کمی دقت، منظور واقعی حرف‌ها رو کشف می‌کنه و این باعث درگیری بیشتر با داستان می‌شه.

مثال:
زن به شوهرش که دیر کرده می‌گه:
چقدر خوشحالم که ساعت‌ها منتظر موندم تا بیای.
لحن و کلمات نشون می‌ده که ناراحت و عصبیه، اما مستقیماً نمی‌گه.

ایجاد تنش و کشمکش در گفت‌وگو

یکی از قوی‌ترین ابزارها در دیالوگ‌نویسی، ایجاد تنش بین شخصیت‌هاست. وقتی دو شخصیت خواسته‌ها، دیدگاه‌ها یا احساسات متفاوتی دارند، در گفت‌وگو تضاد ایجاد می‌شود. این تضاد، دیالوگ را جذاب و دراماتیک می‌کند و خواننده را تا آخر نگه می‌دارد.

مثال:
مادر: «تو فقط نگران اون دختری! به فکر آینده‌ات نیستی.»
پسر: «تو هیچ‌وقت نفهمیدی که من چی می‌خوام! فقط می‌خوای ازم یه نسخه‌ی دیگه‌ی بابا بسازی.»

تضاد دیدگاه، احساس سرکوب، درگیری عاطفی = تنش بالا

بهره‌گیری از سکوت و مکث به‌عنوان ابزار روایی

سکوت هم نوعی گفت‌وگو است. گاهی شخصیت چیزی نمی‌گوید، ولی همین سکوت می‌تواند پر از معنا باشد: شرم، خشم، ترس، یا بی‌اعتمادی. مکث‌ها و توقف‌های عمدی در دیالوگ‌ها به خواننده اجازه می‌دهد حس و موقعیت را بهتر درک کند و فضای داستان تنفس پیدا کند.

مثال:
دختر: تو… واقعاً اون شب باهاش رفتی؟
(پسر نگاهش را پایین می‌اندازد. سکوت می‌کند.)
دختر: فهمیدم.

همین سکوت ساده، پاسخ کامل و سنگینی به سؤال است. هیچ نیازی به توضیح بیشتر نیست.

حذف کلیشه‌های زبانی و ساختاری

جملات تکراری و کلیشه‌ای مثل «تو همیشه منو ناامید می‌کنی» یا «من همه چیز رو برای تو فدا کردم» دیالوگ رو ضعیف و قابل‌پیش‌بینی می‌کنن. مخاطب امروز دنبال تازگی، خلاقیت و واقع‌گراییه. بهتره این جمله‌ها با شیوه‌ای متفاوت و مخصوص شخصیت گفته بشن.

مثال (کلیشه‌ای):
من همه چیزمو برای تو دادم، ولی تو بهم خیانت کردی.

مثال (بازنویسی‌شده):
اون دوربین قدیمی که برات خریدم یادت هست؟ با پول شهریه‌م خریدمش… بعد حالا این‌جوری نگاهم می‌کنی؟

بیان احساس با جزئیات خاص، خیلی قوی‌تر از کلیشه‌هاست.

نمایش احساسات از طریق رفتار، نه فقط کلمات

یکی از اصول «نشان دادن به جای گفتن» در دیالوگ‌نویسی اینه که احساسات فقط با حرف زدن منتقل نشن. شخصیت‌ها باید با لحن، رفتار، حالت چهره یا حتی طرز نشستن، احساسشون رو منتقل کنن. گفت‌وگو باید فضای بازی برای تخیل خواننده باقی بذاره.

مثال:
به‌جای گفتن: «من عصبانی‌ام!»
بنویس:
دست‌هاش روی میز کوبید. صدای بشقاب شکست. چشم‌هاش از خشم می‌درخشید. بعد گفت: دیگه بسه!

عصبانیت از رفتار و ری‌اکشن مشخصه؛ نیازی به گفتن مستقیم نیست.

اجتناب از استفاده‌ی مستقیم برای انتقال اطلاعات (Info Dump)

گاهی نویسنده‌ها تلاش می‌کنن اطلاعات داستان رو یکجا و مستقیم داخل دیالوگ بدن؛ این کار باعث می‌شه دیالوگ مصنوعی بشه. شخصیت‌ها در زندگی واقعی معمولاً اطلاعات پس‌زمینه‌ای رو به‌صورت غیرمستقیم یا قطره‌چکانی منتقل می‌کنن.

مثال (بد):
همون شب بارونی که بابام مُرد و تو منو از توی خونه‌مون تو محله‌ی فقیرنشین نجات دادی، هنوز یادمه!

مثال (خوب):
پسر: اون شب لعنتی… هنوز وقتی بارون میاد، یه حس خفه تو سینم می‌پیچه.
دختر: منم. از اون شب به بعد دیگه بارونو دوست ندارم.

اطلاعات پس‌زمینه به‌صورت غیرمستقیم، احساسی و در لایه‌های زیرین گفته می‌شن.

استفاده از زبان متناسب با سن، جایگاه اجتماعی و تحصیلات شخصیت

نحوه حرف زدن یک کودک با یک پزشک فرق دارد. تحصیلات، طبقه اجتماعی، شغل، محل زندگی و سن، همگی روی زبان دیالوگ تأثیر می‌گذارند. اگر همه شخصیت‌ها شبیه هم حرف بزنند، دیالوگ غیرواقعی و یکنواخت می‌شود. تطبیق زبان با ویژگی‌های شخصیت، گفت‌وگو را باورپذیر و زنده می‌کند.

مثال:
کودک ۸ ساله: مامان، اون سگه باز اومد دنبالم. خیلی ترسیدم!
پیرزن تحصیل‌کرده: ظاهراً اون حیوان بی‌صاحب هنوز در کوچه ولگردی می‌کنه. باید فکری براش کرد.

نوشتن گفت‌وگو به زبان محاوره، نه رسمی

هیچ‌کس در زندگی واقعی مثل کتاب حرف نمی‌زند. برای اینکه دیالوگ طبیعی به نظر برسد، باید شبیه حرف زدن واقعی مردم باشد. زبان رسمی، دیالوگ را خشک و ساختگی می‌کند. استفاده از زبان محاوره (در حد متعادل و دقیق) باعث می‌شود خواننده حس کند شخصیت‌ها واقعی‌اند.

مثال (رسمی و غیرطبیعی):
می‌خواستم به شما بگویم که امروز به مدرسه نخواهم رفت، زیرا سردرد دارم.
مثال (محاوره و طبیعی):
مامان، امروز نمی‌رم مدرسه، سرم داره می‌ترکه!

ایجاد ریتم و تنوع در دیالوگ‌ها

دیالوگ خوب مثل موسیقی است؛ نباید یکنواخت باشد. بعضی جمله‌ها باید کوتاه و تند باشند، بعضی مکث‌دار و آرام. استفاده از سوال، تأکید، سکوت، یا پاسخ‌های نصفه‌نیمه، باعث می‌شود دیالوگ زنده‌تر و واقعی‌تر به نظر برسد و مخاطب احساس یکنواختی نکند.

مثال:
مرد: تو اونجا بودی، مگه نه؟
زن: نه… یعنی، نمی‌خواستم برم. ولی… رفتم. فقط یه لحظه.
مرد: فقط یه لحظه؟!

جمله‌های کوتاه، نیمه‌کاره، سؤال، تأکید و مکث = ریتم زنده

خوانش بلند گفت‌وگو برای سنجش طبیعی بودن آن

بعد از نوشتن دیالوگ، بلند بخوانش. اگر هنگام خواندن مکث کردی، لنگ زدی یا حس کردی عجیب حرف می‌زنی، یعنی آن دیالوگ طبیعی نیست. گوش شما می‌فهمد که چیزی در گفتار غلط است، حتی اگر چشمت متوجه نشود. این کار یکی از بهترین روش‌های اصلاح دیالوگ است.

مثال کاربردی:
اگر بنویسی: او خطاب به من گفت: من نمی‌دانم این اتفاق چگونه افتاده است، اما کاملاً شوکه شده‌ام.
وقتی این را بلند بخوانی، سریع می‌فهمی که در زبان طبیعی کسی این‌گونه صحبت نمی‌کند. بازنویسی می‌شود:
نمی‌دونم چی شد… ولی واقعاً شوکه شدم.

استفاده محدود و هدفمند از تگ‌های دیالوگ (گفت، پاسخ داد، فریاد زد و…)

تگ‌های دیالوگ (مثل گفت، پرسید، فریاد زد) ابزار مفیدی‌اند، اما باید با دقت از آن‌ها استفاده شود. تکرار زیادشان باعث شلوغی و سنگینی متن می‌شود. همچنین بهتر است به‌جای تگ‌های نمایشی و عجیب (مثل: نالید، خروشید، زمزمه کرد با لحن انفجاری!)، بیشتر از «گفت» استفاده شود و باقی حس را با توصیف یا رفتار شخصیت انتقال داد.

مثال (ضعیف):
تو رفتی! او فریاد زد.
نه، نرفتم! او انکار کرد.
دروغ می‌گی! او نالید.

مثال (قوی):
تو رفتی!
او حتی سرش را بلند نکرد.
نه، نرفتم.
صدای خودش هم بهش شک داشت.
دروغ می‌گی.

در این نسخه، تگ‌ها حذف یا محدود شده و احساسات از طریق تصویر و رفتار منتقل شده‌اند.

ایجاد فاصله زمانی بین جملات برای باورپذیری بیشتر

در زندگی واقعی، آدم‌ها معمولاً بلافاصله جواب نمی‌دهند. بین جمله‌ها مکث می‌کنند، فکر می‌کنند، یا حتی کاری انجام می‌دهند. اگر همه دیالوگ‌ها پشت‌سر هم و بدون وقفه نوشته شوند، غیرواقعی به‌نظر می‌رسند. ایجاد فاصله زمانی، حس واقع‌گرایی و تأثیرگذاری را بالا می‌برد.

مثال:
مرد: تو… هنوزم اون گردنبند رو داری؟
(زن به کیفش نگاه می‌کنه. مکث می‌کنه. بعد از چند ثانیه سرش رو تکون می‌ده.)
زن: آره… هیچ‌وقت ننداختمش دور.

این مکث کوتاه قبل از پاسخ، معنا و عمق احساسی بیشتری به گفت‌وگو می‌ده.

آغاز و پایان قوی برای دیالوگ‌ها

دیالوگ مثل یک مینی‌صحنه‌ است. باید با جمله‌ای جلب‌توجه‌کننده شروع شود و با جمله‌ای تأثیرگذار تمام شود. آغاز قوی باعث می‌شود خواننده کنجکاو شود، و پایان قوی باعث می‌شود جمله در ذهن بماند و تأثیر بگذارد.

مثال:
شروع قوی: می‌دونی فرق من و تو چیه؟
بدنه: تو همیشه فرار کردی. من همیشه موندم.
پایان قوی: «و حالا، تو اومدی و می‌خوای همه چی رو درست کنی؟ خیلی دیره.»

شروع با سوال چالش‌برانگیز و پایان با جمله‌ای سنگین و احساسی، دیالوگ را به‌یادماندنی می‌کند.

استفاده از شوخی، طعنه یا کنایه در موقعیت‌های مناسب

شوخی، طعنه و کنایه، ابزارهایی قوی برای نشان دادن شخصیت، روابط، و حتی تنش بین کاراکترها هستند. این عناصر باید به‌جا استفاده شوند؛ نه خیلی زیاد که سبک داستان را تغییر دهند، نه خیلی کم که شخصیت‌ها خشک و بی‌روح به‌نظر برسند.

مثال:
زن (با طعنه): آره دیگه، چون تو همیشه آدم وقت‌شناسی بودی، ساعت سه صبح رسیدی!
مرد (با خنده): خب، زودتر از خورشید رسیدم، مگه نه؟

این رد و بدل طعنه‌آمیز، هم رابطه شخصیت‌ها را نشان می‌دهد، هم فضای صحنه را انسانی‌تر می‌کند.

بازنویسی چندباره‌ی دیالوگ برای رسیدن به بهترین نسخه

دیالوگ خوب اغلب در اولین بار نوشته نمی‌شود. با بازنویسی، می‌توان آن را طبیعی‌تر، موجزتر و قوی‌تر کرد. هر بار بازنویسی، باید از خود بپرسی: «آیا این چیزی هست که واقعاً این شخصیت، در این موقعیت، به این شکل می‌گه؟»

مثال:
نسخه اول (خام):
من نمی‌دونم چرا این کار رو کردی ولی ازت ناراحتم.

نسخه نهایی (بعد از بازنویسی):
«یه روزی بهم گفتی دروغ نمی‌گی… امروز فهمیدم اونم یه دروغ بود.»

نسخه دوم قوی‌تر، تأثیرگذارتر و شخصیت‌محورتره. بازنویسی دیالوگ باعث چنین بهبودی می‌شه.

الهام‌گیری از گفت‌وگوهای واقعی در زندگی روزمره

بهترین دیالوگ‌ها از دل زندگی واقعی می‌آن. گوش دادن به حرف‌های اطرافیان، دیدن فیلم‌ها و یادداشت کردن جملاتی که واقعی و تاثیرگذار به‌نظر می‌رسن، منبع عالی الهام برای نوشتن دیالوگ‌های طبیعی و باورپذیر هستن.

مثال کاربردی:
در تاکسی، مسافری می‌گه:
می‌دونی، یه وقتایی دلت می‌خواد بری… فقط بری. بدون این‌که حتی بدونی کجا.

این جمله هم احساسی است، هم واقعی، و می‌تونه به‌راحتی وارد یک داستان یا فیلمنامه بشه.

تمرین‌های کاربردی برای تقویت مهارت گفت‌وگو نویسی

دیالوگ‌نویسی مهارتی است که با تمرین مداوم تقویت می‌شود. صرفاً دانستن تکنیک‌ها و قواعد کافی نیست؛ نویسنده باید با نوشتن، بازنویسی و تجربه کردن موقعیت‌های مختلف گفت‌وگو، به درک عمیق‌تری از زبان، لحن، کشمکش، و شخصیت‌پردازی برسد. تمرین، مهم‌ترین راه برای طبیعی، روان و تأثیرگذار شدن دیالوگ‌هاست.

تمرین های کاربردی برای تقویت مهارت گفت وگو نویسی

۶ تمرین تخصصی برای تقویت مهارت گفت‌وگو نویسی

در ادامه به بررسی و معرفی این تمرین ها می پردازیم.

نوشتن گفت‌وگو بین دو شخصیت با دیدگاه متضاد

هدف: تمرین در ساخت تضاد، کشمکش و دیالوگ زنده
دو شخصیت بساز که باورها یا خواسته‌های کاملاً متضادی دارند. آن‌ها را در یک موقعیت قرار بده که مجبور به گفت‌وگو شوند.

مثال:
موقعیت: یک پسر نوجوان می‌خواهد موزیسین شود اما پدرش اصرار دارد او پزشک شود.
دیالوگ:
– پدر: «تو باید آینده داشته باشی. موزیک آینده‌ نمی‌سازه.»
– پسر: «برای تو نه. برای من چرا. نمی‌خوام مثل تو صبح تا شب از زندگی فرار کنم.»

بازنویسی دیالوگ ساده با سه لحن متفاوت

هدف: تسلط بر تغییر لحن شخصیت‌ها
یک صحنه ساده بنویس (مثلاً دعوای دوستانه) و همان را در سه سبک بنویس: طنز، جدی و خشن.

مثال:
جمله پایه: «چرا دیشب زنگ نزدی؟»

  • طنز: فکر کردم شاید با بیگانگان ربوده شدی!
  • جدی: نگرانت شدم. منتظر بودم تماس بگیری.
  • خشن: چرا هیچ ارزشی قائل نیستی؟ اصلاً برات مهم نیستم؟

نوشتن گفت‌وگو فقط با زیرمتن (بدون بیان مستقیم احساسات)

هدف: تمرین در نوشتن دیالوگ‌های عمیق و چندلایه
احساسات را نگوی، نشان بده. شخصیت‌ها باید حرفی بزنند که خواننده از پشت آن احساس واقعی را درک کند.

مثال:
موقعیت: زن متوجه خیانت همسرش شده.
– زن: پیراهنتو انداخته بودی تو ماشین لباس‌شویی… با یه رژ لب صورتی.
– مرد: شاید مال مهمونی شرکت بوده.
– زن: آره، حتماً مهمونی شرکت… با بوی عطر زنونه‌ای که توش نبودم.

احساس خشم و خیانت از پشت جملات غیرمستقیم منتقل شده.

نوشتن صحنه‌ای فقط با دیالوگ، بدون توصیف یا تگ گفت

تقویت مهارت در صداسازی و تفاوت شخصیت‌ها
یک گفت‌وگو بنویس که فقط از حرف‌های شخصیت‌ها تشکیل شده باشد. بدون نوشتن «او گفت» یا «او خندید».

مثال:
– تو دیر اومدی.
– ترافیک بود.
– سه ساعت؟!
– نمی‌خواستم بیام اصلاً.
– خب کاش نمی‌اومدی…

تنش و احساسات فقط از گفت‌وگو قابل درک است.

بازنویسی دیالوگ معروف با شخصیت و موقعیت متفاوت

هدف: تمرین خلاقیت و تطبیق دیالوگ با سبک نویسنده
یک دیالوگ از فیلم یا کتاب معروف انتخاب کن و آن را با شخصیت‌هایی که خودت ساخته‌ای بازنویسی کن. لحن، شخصیت و موقعیت باید متفاوت باشند.

مثال:
جمله معروف فیلم پدرخوانده:
پیشنهادی بهش می‌دم که نتونه رد کنه.

بازنویسی در قالب داستان مدرسه‌ای:
– یه کاری براش دارم… نمره کامل، بدون امتحان. اگه ردش کنه، دیوونه‌ست.

نوشتن گفت‌وگو از زندگی واقعی (گوش دادن به مکالمات روزمره)

هدف: شناخت الگوهای طبیعی گفت‌وگو
چند دقیقه به گفت‌وگوی دو نفر در اتوبوس، کافه، مدرسه یا خانه گوش بده. نکات مهمی که درباره نحوه‌ی حرف زدن، قطع کردن حرف همدیگه، یا لحن گفتار می‌بینی یادداشت کن، و بعد اون گفت‌وگو رو در قالب یک صحنه داستانی بازسازی کن.

مثال (واقعی‌سازی شده):
– گفتم نکن! گفت خودش می‌دونه!
– بعد چی شد؟
– چی بشه؟ خورد زمین. الان دستش گچ گرفته.

این نوع دیالوگ‌ها، زندگی واقعی رو وارد داستان می‌کنن و باورپذیری می‌سازن.

سوالات متداول درباره گفت و گو نویسی

در ادامه به بررسی سوالات متداول درباره گفت و گو نویسی می پردازیم.

چطور گفت و گو نویسی طبیعی بنویسیم؟

شخصیت‌ها رو بشناس، از زبان رسمی پرهیز کن و دیالوگ‌ها رو با صدای بلند بخون تا ببینی واقعی به نظر می‌رسن یا نه.


چه زمانی از تگ گفت استفاده کنیم؟

فقط وقتی لازم باشه گوینده مشخص بشه. اغلب اوقات می‌شه با لحن یا رفتار گوینده، نیازی به تگ نداشت.


چطور گفت و گو نویسی رو از هم متمایز کنیم؟

به هر شخصیت لحن، واژگان، اصطلاحات و ریتم خاص خودش رو بده. انگار هر شخصیت لهجه‌ی خودش رو داره.


چرا گفت و گو نویسی های من مصنوعی به نظر می‌رسن؟

احتمالاً زیادی توضیح می‌دن یا رسمی هستن. دیالوگ نباید شبیه متن کتاب درسی باشه؛ باید از دل زندگی بیاد.


طول ایده‌آل گفت و گو نویسی چقدر است؟

کوتاه، ریتم‌دار و در حد نیاز. اگر زیاد حرف می‌زنن، باید دلیل رو در شخصیت‌پردازی یا موقعیت ببینی.


استفاده از شوخی یا طعنه در گفت و گو نویسی مناسب هست؟

اگر به شخصیت یا موقعیت می‌خوره، حتماً. باعث زنده‌تر شدن دیالوگ می‌شه.

دیدگاهتان را بنویسید