اصطلاح‌های رمان‌نویسی

برای شروع نویسندگی رمان لازم است به‌صورت کامل اصطلاح‌های رمان‌نویسی را بدانید.

نویسندگان رمان برای خلق جهان‌هایی ادبی که مخاطبان را جذب کرده و تحت تأثیر قرار دهند، به استفاده از اصطلاح‌ها و مفاهیم خاصی نیاز دارند. این اصطلاح‌ها که طول تاریخ نویسندگی توسعه یافته‌اند، به نویسنده کمک می‌کنند تا ساختار داستان، شخصیت‌ها، روایت و سایر عناصر ضروری را به‌گونه‌ای هدایت کنند که خواننده بدون ازدست‌دادن پیوند احساسی با داستان، در دنیای رمان غوطه‌ور شود. شناخت و استفاده از این اصطلاح‌ها نه‌تنها به نویسندگان کمک می‌کند تا روایت خود را به‌طور مؤثرتری بیان کنند، بلکه آن‌ها را قادر می‌سازد تا عناصر فنی مانند زاویۀ دید، ریتم، گفت‌وگوها و حتی پیچیدگی‌های روان‌شناختی شخصیت‌ها را با دقت بیشتری تنظیم کنند.

اصطلاح‌های رمان‌نویسی به‌صورت کامل

اصطلاح‌های رمان‌نویسی شامل مجموعه‌ای از ابزارهای ادبی و روایی است که نویسندگان برای ایجاد عمق و غنای داستان‌های خود از آنها استفاده می‌کنند. جدول زیر شامل برخی از اصطلاح‌های بسیار مهم رمان‌نویسی‌ است که دانستن آن‌ها برای هر نویسنده‌‌ای ضروری‌ است. در آموزش حرفه‌ای نویسندگی به‌خصوص در نویسنذگی رمان لازم است اصطلاح‌های رایج را در این زمینه کامل یاد بگیرید تا بتوانید به‌عنوان نویسنده‌ای خلاق تکنیک‌های آموزشی برای نوشتن خلاقانه را به‌خوبی برای متن خود اعمال کنید.

اصطلاح توضیح
پی‌رنگ (Plot) رویدادهای اصلی داستان که به‌صورت منطقی به‌هم‌مرتبط هستند و مسیر داستان را پیش می‌برند.
شخصیت‌پردازی (Characterization) روشی که نویسنده برای نمایش ویژگی‌ها و رفتار و روان شخصیت‌ها استفاده می‌کند.
زاویۀ دید (Point of View) زاویه‌ای که از آن داستان روایت می‌شود، ممکن است اول شخص، دوم شخص یا سوم شخص باشد.
کلیماکس (Climax) نقطه اوج داستان که در آن تنش به بیشترین حد خود می‌رسد.
فلش‌بک (Flashback) بازگشت به گذشته برای نمایش رویدادهای پیشین که بر اتفاق‌های کنونی داستان تأثیر دارد.
درون‌مایه (Theme) پیام یا ایده اصلی داستان که نویسنده قصد دارد به خواننده انتقال دهد.
صحنه‌پردازی (Setting) محیط زمانی و مکانی که داستان در آن رخ می‌دهد.
نمادگرایی (Symbolism) استفاده از اشیا یا عناصر برای نمایاندن مفاهیم پیچیده‌تر یا معنوی‌تر.
پیش‌آگاهی (Foreshadowing) نشانه‌ها یا اشاره‌هایی که وقوع اتفاق‌های بعدی را پیش‌بینی می‌کنند و حس تعلیق ایجاد می‌کنند.
گفت‌وگو (Dialogue) مکالمه‌های میان شخصیت‌ها که برای نمایش تعامل‌ها و پیشبرد داستان استفاده می‌شود.
تضاد (Conflict) درگیری یا مخالفت میان نیروها یا شخصیت‌ها که محور اصلی داستان است.
تصویرسازی (Imagery) استفاده از توصیفاتی که حس‌های مختلف خواننده را فعال کرده و به او کمک می‌کنند صحنه‌ها را تجسم کند.
قوس روایی (Narrative Arc) زاویه داستان یا مسیر تغییر و تحول شخصیت‌ها و پی‌رنگ در طول داستان.
موتیف، بُن‌مایه (Motif) عنصر یا الگوی تکراری در داستان که به تقویت تم (درون‌مایه) داستان کمک می‌کند.
تسریع (Pacing) سرعت پیشرفت داستان که برای تنظیم تعلیق یا ایجاد آرامش در بخش‌های مختلف داستان استفاده می‌شود.
دینامیک و استاتیک (Dynamic and Static Characters) شخصیت‌هایی که در طول داستان تغییر می‌کنند (دینامیک) یا تغییر نمی‌کنند (استاتیک).
تراژدی (Tragedy) نوعی داستان که با سقوط یا شکست قهرمان به پایان می‌رسد.
ملودرام (Melodrama) نوعی داستان که بر احساسات بیش‌ازحد و کشمکش‌های اغراق‌آمیز تمرکز دارد.
بسترسازی (Exposition) بخش اولیه داستان که اطلاعات پس‌زمینه‌ای مهمی مثل معرفی شخصیت‌ها و موقعیت داستان را فراهم می‌کند.
دکلمه (Monologue) گفتگویی بلند توسط یک شخصیت که احساس‌ها و افکار درونی او را بیان می‌کند.
زبان مجازی (Figurative Language) استفاده از زبان ادبی همچون تشبیه و استعاره و کنایه برای انتقال مفاهیم پیچیده یا زیباکردن توصیف‌ها.
ریتم (Rhythm) الگوی تکراری در زبان یا روایت که گاهی در متون شاعرانه یا نثر دیده می‌شود.
اکفراسیس (Ekphrasis) توصیف یک اثر هنری مانند نقاشی یا مجسمه در داخل متن ادبی به‌گونه‌ای که خواننده به‌سادگی تصویر آن را در ذهن خود تجسم کند.​
الیپسیس (Ellipsis) استفاده از سه نقطه (…) در نوشتار برای نشان‌دادن حذف بخش‌هایی از جمله یا مکث در گفتار​.
لفاظی (Rhetoric) استفاده از تکنیک‌های متقاعدکننده برای تحت تأثیر قراردادن خواننده یا شنونده، اغلب در بحث‌های جدلی یا سخنرانی‌ها کاربرد دارد.
پیش‌درآمد (Prologue) مقدمه‌ای که پیش از شروع داستان قرار می‌گیرد و به توضیح یا آماده‌سازی خواننده برای وقایع اصلی کمک می‌کند.
دژاوو، آشناپنداری (Déjà vu) حسی آشنا و تجربه مجدد رویدادی که انگار قبلاً آن را تجربه کرده‌اید.
گاهی در داستان‌ها برای ایجاد تنش یا عمق معنایی استفاده می‌شود.
کنایه (Irony) تضاد بین آنچه گفته می‌شود و آنچه که واقعاً اتفاق می‌افتد. انواع مختلفی دارد از جمله کنایه دراماتیک که مخاطب چیزی را می‌داند که شخصیت‌ها نمی‌دانند.
پیشنهادی (Hypophora) تکنیکی که نویسنده سؤالی را مطرح می‌کند و بلافاصله به آن پاسخ می‌دهد تا به‌نوعی توضیح بیشتر دربارۀ یک موضوع ارائه کند.
لیتوته (Litotes) نوعی بیان کنایه‌ای که در آن برای تأکید بر چیزی، خلاف آن بیان می‌شود، مانند «اصلاً بد نیست» که به‌معنای «خیلی خوب است» استفاده می‌شود.​
ساختارهای پی‌رنگ جایگزین (Alternative Plot Structures) استفاده از ساختارهای پی‌رنگ متفاوت مانند پی‌رنگ غیرخطی که رویدادها به‌ترتیب زمانی متعارف روایت نمی‌شوند​.
پارادوکس، ناسازنما (Paradox) جمله یا ایده‌ای که در نگاه اول متناقض به نظر می‌رسد؛ اما ممکن است معنای عمیق‌تری داشته باشد. این تکنیک برای به‌چالش‌کشیدن درک مخاطب از حقیقت یا واقعیت استفاده می‌شود.

اصطلاحات رمان‌نویسی به‌صورت کامل

اصطلاح‌های کاربردی در ادبیات

علاوه‌بر کلمه‌هایی که در جدول اصطلاح‌های رمان‌نویسی گفته شد، در ادبیات نیز تعدادی اصطلاح خاص وجود دارند که در ادامه به آن‌ها اشاره می‌کنیم.

اصطلاح توضیح
کنایه، تلمیح (Allusion) اشاره‌ای غیرمستقیم به شخص، مکان، رویداد یا اثر دیگر در یک متن ادبی. هدف از این تکنیک اغلب ایجاد پیوند معنایی یا تاریخی است که از مخاطب می‌خواهد به اطلاعات بیرونی مراجعه کند.
آنتی‌تز، تقابل (Antithesis) استفاده از تضاد یا مقابله بین دو ایده یا عبارت یا کلمه برای ایجاد تعادل یا تنش. این تکنیک معمولاً در جمله‌های موازی استفاده می‌شود تا بر اهمیت تفاوت‌ها تأکید کند.
آفوریسم، گزین‌گویه (Aphorism) جمله‌ای کوتاه و پندآمیز که یک حقیقت یا اصل اخلاقی را به‌صورت مختصر بیان می‌کند. این اصطلاح اغلب برای بیان مفاهیم فلسفی یا ادبی استفاده می‌شود.
آرکتایپ (Archetype) نماینده‌ای از شخصیت‌ها یا الگوها یا مضامین جهانی که در داستان‌ها و اساطیر مختلف ظاهر می‌شوند. نمونه‌هایی از آرکتایپ‌ها شامل قهرمان یا معلم یا ضدقهرمان هستند.
پلی‌سیندتن، حشو حرف ربط (Polysyndeton) استفاده از تعداد زیادی حرف ربط در جمله برای ایجاد تأثیرهای دراماتیک و تکرار.
آنوماتوپه، نام‌آوا (Onomatopoeia) استفاده از کلماتی مانند «وز وز» یا «غرش» که صدای واقعی چیزی را تقلید می‌کنند.
سینکدوکی، مجاز جزءوکل (Synecdoche) استفاده از یک بخش برای اشاره به کل. برای مثال، استفاده از کلمه «دست» برای اشاره به یک کارگر.
لیتوته (Litotes) بیان مفهومی با استفاده از نفی ضد آن، مانند جمله «نه چندان بد» برای بیان چیزی که در واقع خوب است.
اکسیمورون، پادآمیزه (Oxymoron) ترکیب دو کلمه یا مفهوم متناقض که به‌شکل یک عبارت معنادار به کار می‌رود، مانند شیرین‌ تلخ، لطف ظالمانه، حزن دلچسب یا غم شیرین.

2 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید